عیدی حاج خانوم

ساخت وبلاگ
دیشب از بیرجند برگشتیم. مرکز استان خراسان جنوبی. شهر مورد علاقه ام که قبلاً هم در موردش نوشتم. بر حسب نوع کارم به دهها شهرستان مختلف سفر میکنم. اما همه شون یک طرف و بیرجند هم طرف دیگه. عجیب آرامشی دارم در این منطقه خاص. شهری تمیز و کویری و از همه مهمتر، بدون ترافیک! و با بالاترین درجه امنیت در کشور و مردمانی بسیار آرام و بافرهنگ. . سمینار، برخلاف دفعات قبل که در هتل کوهستان بود، این بار در هتل سپهر بیرجند برگزار شد. قبل از شروع مراسم رفتم پارکینگ هتل تا از داخل ماشین، موبایلم (که همیشه و همه جا ، جا میذارمش) رو بردارم که یکی از مهمانان با ماشینش (تویوتا لندکروز) وارد پارکینگ شد. راستی یک موضوع بین تمام مهمانان ما مشترک بود: همه شون برخلاف بنده و آقای مدیرعامل، بسیار ثروتمند بودن. . مدتهاست قصد دارم در مورد تفاوت کیفیت زندگی بین شهرهای بزرگ و کوچک مطلبی بنویسم که متاسفانه فرصت نشده. وضعیت مشتریان در شهرهای کوچک (حداقل در صنف ما) نسبت به تهران و مشهد و شهرهای بزرگ، به طرز آشکاری متفاوته و خیلی از ماها ثروتمندتر (و صد البته با معرفت تر!) هستن. خدا روز به روز بیشتر بهشون بده. آمین . شیشه ماشینشو  داد پایین و گفت بیا بالا. میخواست در مورد موضوعی حرف بزنیم. در رو باز کردم و کمی جا خوردم. ارتفاع این ماشین خیلی زیاد بود! تابحال دقت نکرده بودم. راستش از شما چه پنهون، تا اون موقع سو عیدی حاج خانوم...
ما را در سایت عیدی حاج خانوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msjy13g بازدید : 244 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 16:44

امیدوارم بیماری از همه شما عزیزان دور باشه (خودم میدونم دعای مسخره ای بود) اما در صورت بروز یک مشکل نه چندان جدی مثل سردرد، سرماخوردگی ساده، اندکی درد معده و ترش کردن و امثال اونها، آیا به پزشک متخصص مراجعه می کنید یا طبیب سنّتی؟ از نظر ذهنی، دریافت خدمات از داروخانه برای شما امنیت بالاتری داره یا مغازۀ گیاهان دارویی؟ آیا از گروه افرادی هستین که درمان تمامی بیماری های بشر رو در گیاهان دارویی میبینن یا اینکه اینها رو خز و بی کلاسی میدونین و دست به دامن پزشکی نوین میشین؟ و خلاصه در یک کلام: پزشک یا عطار؟ . البته پاسخ به این سوال (به دلیل دهها پارامتر مختلف) کار راحتی نیست. به نظر میرسه بعضی دعواها و اختلافات قرار نیست به این زودی ها نقطه پایانی داشته باشن.  . . گروه اول پرش کنندگان از اینطرف پشت بوم . آقای مسنی در اقواممون داریم که مثل بسیاری از همسن و سالانش گرفتار ساده سازی بیش از حد در اصول پزشکی و دارویی شده (و چه میکنه این ساده سازی ها) راه میره و یهو میگه سرم سنگین شده. فکر میکنم چربی خونم بالاست و سریع یه قرص آتورواستاتین میندازه بالا. یکی دو ساعت بعد میگه احساس میکنم فشارخونم رفته بالا و یه کاپتوپریل تناول میکنه. یه خورده معده اش سنگین میشه 2 تا رانیتیدین میخوره هر زمان هم که ایمان و اعتقادش به اثربخشی جاذبه زمین کم میشه، سریع یه قرص بیزاکودیل میخوره! و ادامه داستان . یکی از عیدی حاج خانوم...
ما را در سایت عیدی حاج خانوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msjy13g بازدید : 187 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 16:44

زنگ زد و گفت حالم از این پسرۀ احمق بهم میخوره. گفتم کی؟ گفت آرش (با آرشِ معروفِ هم اتاقی بنده که قبلا در موردش نوشته بودم فرق میکنه) پرسیدم چرا؟ گفت: مرتیکۀ نره خر با این هیکلش خجالت نمیکشه تو دانشگاه معدلش 20 شده! گفتم حق داری!! این، مکالمۀ چند سال قبل بنده بود با مالک هتلی که آرش در اونجا کار میکرد. (اون زمان آرش مدیر فرانت آفیس بود یا چیزی تو این مایه ها) . آرش پسر دوست داشتنی و محبوبی بود و البته هنوزم هست. بسیار باهوش اما کمی ساده دل. متاهل و دارای یک فرزند. سرِ پیری هوس دانشگاه به سرش زد. مدیریت جهانگردی و از همون ترم اول، زرت و زرت معدل 20 میگرفت! . چند روز بعد از مکالمۀ فوق، رفتم هتلی که توش کار میکرد. نشستیم تو رستوران و کمی گپ زدیم. بهش گفتم: آرش جان. برادر من. عزیزمن. خدای نکرده سن و سالی ازت گذشته. آخه آدم عاقل میره دانشگاه معدل 20 میگیره؟! زشته. تو بچه داری! فردا جواب همین بچه تو چی میخوای بدی؟! . گفت: خب درس ها خیلی ساده و راحتن. حالا باید چیکار کنم؟ . گفتم: ببین. وقتی امتحان میدی در بعضی درسها یکی دوتا سوال رو جواب نده. بذار به جای 20 مثلاً 18 بگیری. برای یکی مثل تو (با این قد و هیکل و سن و سال) خیلی برازنده تره که بگی معدلم مثلا 19.37 شده تا اینکه مثل بچه های دبستانی بگی 20 . یه خورده فکر کرد و گفت راست میگی! (خدا حفظش کنه. هنوز این معصومیت چهره رو در زمان مکا عیدی حاج خانوم...
ما را در سایت عیدی حاج خانوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msjy13g بازدید : 206 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 15:10

فکر میکنم همونقدر که از افراد "زرنگ" و "حواس جمع" و به قول عامیانه، "آدمای تیز" خوشمون میاد، به همون اندازه هم از افرادی که "احساس زرنگ بودن" میکنن بیزار باشیم. . امروز، پشت فرمون بودم که سرطانِ همراه (موبایل) زنگ زد. شماره ناشناس بود. جواب دادم: . ـ آقای یگانه؟ ـ بفرمایید . ـ شماره شما رو از دفتر مرکزی تهران گرفتم (خب تا اینجا دفتر مرکزی غلط کرد که شماره موبایل منو به تو داد) ـ درخدمتم . ـ من یک مدل اجاق گاز مدل... میخوام ـ شما همکار هستین؟ ـ نه برای خونه میخوام! (و ایضاً تهران، بیش از پیش غلط کرد که شماره منو بهت داد) . ـ دوست عزیز. لطف بفرمایید از فروشگاه های سطح شهر تهیه کنین. ـ مگه شما مدیر فروش استان نیستین؟ ـ اینطور میگن. . ـ من میخوام این کالا رو به "قیمتِ همکار" بخرم برای همین به شما زنگ زدم. ـ و من هم این کارو نمیکنم. . ـ شما باید به من اجاق بدین!!! (در مورد سنگ پای قزوین چیزی شنیدین؟) ـ و اگه ندم؟! . ـ ببینین. من با شرکت فلان و بهمان (دو رقیب اصلی ما) تماس گرفتم اونا بدون مشکل بهم جنس میدن (خراب این پیگیریت شدم ای مرد زرنگ و همیشه پیگیر!) ـ خب از اونا بگیرین. ـ ولی من میخوام ... (برند ما) بگیرم. ـ خب پس چرا به اونا زنگ زدین؟! . (بازی دادن اینجور افراد "خودزرنگ پندار" بعضی وقتا خیلی باحاله) . ـ آقای یگانه. بالاخره شما به من اجاق میدین یا نه؟ ـ عرض کردم خیر. از فروشگاههای عیدی حاج خانوم...
ما را در سایت عیدی حاج خانوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msjy13g بازدید : 163 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 15:10